امید حسینی نژاد | شهرآرانیوز - سال ۱۳۰۰ خورشیدی سپری میشد. فضای علمی حوزه علمیه مشهد با مبانی فکری آخوند خراسانی عجین شده بود. فرزند بزرگ آخوند، پایگاه علمی مهمی در این شهر داشت و دیگر مدرسان حوزه نیز همین مسیر را ادامه میدادند. اما در سالهای ابتدایی قرن چهاردهم خورشیدی، اتفاقی مهم سبب تحولی بزرگ در جریان اندیشهای مشهد شد. مردی از نجف پا به این شهر گذاشت که توانست در مدت کوتاهی، تأثیر بسزایی در جریان فکری دینی این شهر بگذارد؛ میرزا مهدی اصفهانی که از شاگردان ممتاز میرزای نایینی بود، دو اتفاق مهم را در مشهد رقم زد. یکی اینکه مبانی اصولی نایینی را در این شهر رواج داد و دیگر اینکه نقدهایی جدی بربرخی مبانی فلسفه و عرفان وارد ساخت.
با همه نقدهایی که درباره این مکتب بیان شده است، میتوان گفت اندیشه میرزا در مشهد هم اکنون جزو مکاتب فکری فعال در عرصه اندیشه اسلامی است. هرچند در سالهای گذشته شاهد برخی اختلافات و جدلهای ناتمام درباره میرزا مهدی بوده ایم، به نظر میرسد تنها راه بررسی این اندیشه بین منتقدان و معتقدان به این مکتب، گفت وگوی علمی است. نام میرزا هنوز هم بر تارک حوزه علمیه خراسان میدرخشد.
دکتر حسن انصاری یکی از کسانی است که سالها در حوزه فلسفه و کلام اسلامی قلم میزند و از او کتابها و مقالات گوناگونی به زبان فارسی و انگلیسی نظیر «میان کلام و فلسفه»، «تشیع در بستر تحول»، تحقیق «شرح المقدمه فی الکلام» و... منتشر شده است. در این گفتگو به بررسی مکتب معارفی خراسان و رویکردهای نوین این مکتب در بررسی اندیشه دینی پرداخته ایم. قصد داریم در گفتگوهایی مستمر به بررسی مبانی فکری مکتب معارفی خراسان بپردازیم. مشروح این گفتگو را در ادامه میخوانید.
شاید من کمی بیش از بسیاری دیگر که در سالهای اخیر، دلبسته این مکتب شده اند یا منتقد آن باشند، با این نوشتهها آشنا شده باشم. زمانی که من با نوشتههای این مکتب آشنایی یافتم، جز چند متن که مرحوم نجفی از میرزا مهدی اصفهانی منتشر کرده بود نوشته دیگری از نمایندگان این مکتب منتشر نشده بود. مهمترین نوشتههای مرحوم میرزامهدی اصفهانی همانند کتاب «معارف القرآن»، همچنان به صورت خطی بود و تقریرات مرحوم آقای حلبی هم هنوز منتشر نشده بود.
من خیلی زود حوالی سال ۶۵ خورشیدی در مدرسهعلوی، با درسهای فارسی مرحوم حلبی آشنا شدم. درسهای فارسی از قضا متنهای خوش خوان و قابل فهم و از لحاظ ارائه مطالب بسیار روشن است و در این تردیدی نیست که مرحوم آقای حلبی، برجستهترین شاگرد مرحوم میرزا مهدی اصفهانی بوده است. این نکته نه تنها از روایتهای موجود و شفاهی روشن است، بلکه از مقایسه نوشتهها و تقریرات و درسهای فارسی و متنهای عربی او با نوشتههای دیگر نمایندگان این مکتب به خوبی آشکار میشود.
در این تردیدی نیست که مکتب معارفی مشهد ناقد فلسفه است. بیشترین لبه انتقاد این مکتب به فلسفه ملاصدراست و مکتب شاگردان ابن عربی مانند قونوی و قیصری و دیگر اخلاف ابن عربی. ایرادی که این مکتب به اهل حکمت متعالیه به دلیل خلط مباحث فلسفی با عرفانیات متوجه میداند، به نظر من کاملا درست و وارد است. حکمت متعالیه یا دست کم شماری از شارحان آن در یکی دو سده گذشته، فلسفه نظری را به سمت نوعی ذوق عرفانی کشانده اند که از آن، جز وحدت وجود ابن عربی قابل تفسیر نیست.
من البته معتقدم وحدت وجود ابن عربی و نظریه اعیان ثابته و اسما و صفات و حضرات خمس او در جای خود حاوی پرسش از مهمترین مسئلههای نظری است، اما لزوما پاسخهای آنان را قابل ارائه با استدلالات و براهین فلسفی، دست کم در سنت فلسفه اسلامی نمیبینم. انتقادات مکتب تفکیک به خلط فلسفه و عرفان به نظر من بدین ترتیب وارد است.
بله، آنان و از جمله مرحوم آقای حلبی، بر عدم تفکیک فلسفه و مبانی دینی و قرآنی تأکید دارند و آقای حلبی در نوشته هایش مکرر ابن سینا را بر آخوند ترجیح میدهد؛ زیرا معتقد است ابن سینا فلسفه را با تأویل قرآن و با مفاهیم دینی نمیآمیزد، در حالی که ملاصدرا چنین میکند. این انتقاد او در خلط فلسفه و مبانی دینی و قرآنی، سابقه بسیار کهنهای در تاریخ فلسفه اسلامی دارد و به نظر من نکته قابل تأملی است و من خود مکرر در این باره نوشته ام. در حقیقت باید میان دو لایه از تفکر ملا صدرا تفکیک کرد: ملاصدرا به مثابه شارح مبتکر ابن سینا و ملا صدرا به مثابه کسی که با شیوه تلفیقی قصد دارد فلسفه و عرفان ابن عربی و احادیث را با هم تلفیق و فلسفه اش را معطوف کند به تفسیری نظری از ابن عربی با چاشنی احادیث (فی المثل در کتاب مفاتیح الغیب یا شرح اصول کافی).
به نظر من، غیر از نقادی آن مکتب نسبت به تلفیق فلسفه و عرفان، که چنان که گفتم نقد درستی است، یک نکته جالب توجه و بسیار مفید در تلاش مرحوم میرزا مهدی اصفهانی دیده میشود و آن، تلاش آن مرحوم و شاگردان اوست در بازیابی دیدگاههای خود امامان شیعه درباره مسائل مختلف کلامی و نظری و دینی بر اساس احادیث. به هر حال در این تردیدی نیست که از مجموع احادیث کتاب کافی و چند کتاب معتبر دیگر میتوان به نظرات امامان شیعه در مسائل مختلف مورد بحث در زمان ائمه اطهار پی برد.
در پارهای از این مسائل، روشن است که دیدگاه آنان با دیدگاهی که متکلمان شیعی با گرایشات معتزلی بعد مطرح کردند، مانند شریف مرتضی، مخالف است یا دست کم توافق کلی با آن ندارد و آن احادیث تحت تأثیر باورهای معتزلی نبوده است. این بحث شیوهای علمی است که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. به طور عمده، تفسیر احادیث در شروح کتابهایی مانند کافی یا توحید صدوق تحت تأثیر باورهای اهل فلسفه و عرفان از یک سو یا اهل کلام یا حتی اخباریان قرار گرفته است و تلاشی برای فهمی و برداشتی علمی و فارغ از گرایشهای گروهی و مذهبی برای این دسته احادیث صورت نگرفته است. به نظر من، اصل توجه به مقوله احادیث اعتقادی، مهم است.
مکتب معارفی مشهد با تاریخچهای که داشته، شایسته بررسی و مطالعه تاریخی و نقادی تحلیلی آرا و اندیشههای ارائه شده است و این امر به دلیل تأثیری است که این مکتب در تاریخ اندیشه معاصر ایران گذارده است؛ به خصوص که باید مکتب معارفی مشهد را درکناربرخی مکاتب دیگر ازجمله تحولات معرفتی و کلامی و اعتقادی مذهب تشیع امامی در چند سده اخیر دانست و این خود ارزش این مکتب را به عنوان رویکردی تازه به مبانی اعتقادی و فکری و سهم آن در اجتهاد در اصول نشان میدهد. درست است که اینجا از تعبیر اجتهاد و گرایش اجتهادی در مباحث کلامی و اعتقادی سخن بگویم.
البته ملا صدرا هم شرح اصول کافی دارد و او هم میکوشد احادیث را با مبانی فلسفی خود تبیین و تفسیر کند، اما این تفاوت در این میان هست که ملا صدرا مباحث فلسفی یا دست کم مبانی اصلی فلسفه خود را مستقل از احادیث میسازد و آن گاه میکوشد احادیث را به آن مبانی و مسائل شرح و تفسیر کند. توجه به حدیث به عنوان منبع الهام بخشی در طرح مباحث عقاید با طرز فکر این دو مکتب سازگار است که کانونیترین محور هر دو جریان را اصل حجت / امام و جایگاه تکوینی امام در عالم تشکیل میدهد؛ و این به دلیل ارتباطی است که در ساختار فکری هر دو مکتب میان علم و معرفت به حقیقت عالم هستی از یک سو و جایگاه تکوینی امام در عالم از دیگر سو قابل تشخیص است و از این نظر نمیتوان حدیث گرایی مکتب تفکیک را تنها به شکل سادهای از اخباریگری تقلیل داد.
من چند سالی است درباره مکتب تفکیک و آنچه به عنوان مکتب معارفی مشهد معروف است، مینویسم، نقد میکنم و مبانی فکری آنان را میکوشم با عیار نقد بسنجم. این به معنی چشم پوشی بر خدمات دینی بزرگان این مدرسه فکری نیست. برخی از نقدهای آنان بر فلسفه درست است؛ مقصودم انتقاد از آمیختگی فلسفه و عرفان است.
اما انتقاد من در همه این سالها معطوف به سه موضوع بوده است: نخست و مهمتر از همه، ادعای خلوص اندیشی و نقد هرگونه نظرورزی فکری و مشروعیت دیدگاههای فلسفی. نکته دوم بهره وری از احادیث و ساختن منظومهای اعتقادی بر اساس احادیث که محل تامل جدی توسط برخی صاحب نظران است و، اما سوم اینکه آنان خود گرفتار آمیختگی عقاید کلامی و فلسفی با احادیث اهل بیتند. نقدی که میتوان به برخی افکار میرزا مهدی اصفهانی و شیخ محمود حلبی وارد کرد این است که برخی اندیشههای آنان آمیخته است با باورهای عرفانی و فلسفی؛ در واقع مکتب معارفی مشهد یک نوع بازسازی فلسفه و عرفان است زیر پوشش احادیث و اهل بیت.
در ادامه بخوانید
کوتاه درباره زندگی و زمانه داعیه دار مکتب معارف خراسان
گفتوگو با سیدمقداد نبوی رضوی، پژوهشگر و نویسنده ۲ کتاب درباره میرزا مهدی اصفهانی